- بسر آوردن ((~. وَ دَ))
- تحمل کردن، سازگار شدن، ساختن، به پایان رساندن
معنی بسر آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد آوردن در قمار برآوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود، بد آوردن
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
شتاب کردن در دویدن بسرعت دویدن، عجله کردن در اجرای فرمان کسی
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
کاری را انجام دادن و دریافتن
پیدا کردن، یافتن تحصیل کردن
شکوفه کردن، گل کردن
دوباره آوردن بر گرداندن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
زور دادن فشار آوردن، تعدی کردن ستم کردن
سخن چینی کردن
بهانه آوردن، معذور خواستن
پایان دادن، به آخر رسانیدن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
زور دادن، فشار دادن، فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی
درنگ کردن، شکیبائی ورزیدن
پوزیدن بهانه تراشیدن بهانستن بهانه آوردن تعلل کردن معذرت خواستن، بهانه آوردن تعلل کردن معذرت خواستن
یا غبار آوردن چشم. خیرگی به هم رسانیدن چشم، پیدا شدن سفیدی در چشم
غسل کردن
تفاخر کردن فخر فروختن
کم آوردن در شمارش
گذشتن عبور کردن: یا فلک آنجا گذر آورده بود سبزه به بیجاده گرو کرده بود. (نظامی)
بدست آوردن حاصل کردن: تو تا حالا نفهمیدی از کجا این دم و دستگاه و دارایی را گیر آورده ک، اسیر کردن مقید ساختن